شعر پروانه فتاحی طاری
فريادم در سینه گمگشته
و نگاهم
در تبسم یک لبخند خشک
مات
آشنای آیین و غریبه کیش
دیر صبحی است
که
دلم تنگ است
و روحم
در اندیشه عروج بی پایان
چون شمع می سوزد
و در پیچ و خم شطرنج زندگی
گاه کیشم و گاه مات
فريادم در سینه گمگشته
و نگاهم
در تبسم یک لبخند خشک
مات
آشنای آیین و غریبه کیش
دیر صبحی است
که
دلم تنگ است
و روحم
در اندیشه عروج بی پایان
چون شمع می سوزد
و در پیچ و خم شطرنج زندگی
گاه کیشم و گاه مات
نظرات